وبلاگ :
صداقت نخستين فصل كتاب عشق است
يادداشت :
باران هيچ يادت هست ؟
نظرات :
0
خصوصي ،
39
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
راحيل
ميان امشب و فرداست
ساعتي ديگر
که سايه ي او پنجره ي کوچک سپيده دمان را
آفتاب مي کند
شادا که پگاهگاه
خانه
باغ آلبالوست
گلهاي آتشي که زمستان را
آب مي کند
پيشواز گنجشک ها را
برخيز و از پنجره
خم
شو
س شکيبا باش شاعر عاشق !
که زوداش خواهي ديد
و در آن دوردست
مرگ پير را نيز
که به دنبال پاييز مي گردد ...
زيبا باش عاشق شاعر !
که از واپسين بيابان
تا آخرين خيابان
زندگي جوان توست
که مي آيد
با گيلاس ها و گنجشک ها