وبلاگ :
صداقت نخستين فصل كتاب عشق است
يادداشت :
باران هيچ يادت هست ؟
نظرات :
0
خصوصي ،
39
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
راحيل
دستي فضاي سبز پريدن را
در پنجه اش فشرد
و جوهر پرش
در استوانه ي سقوط ،
فرو ريخت .
خون پرنده ، ايينه شد .
و ايينه
در بازتاب واژه ي پرواز
تا دره هاي حنجره ي خونبار
جاري است .
اينک پرنده ، اينک پر
و ايينه شکسته ي پرواز
وقتي که ميله هاي قفس را
از بر مي خواند ....