وبلاگ :
صداقت نخستين فصل كتاب عشق است
يادداشت :
باران هيچ يادت هست ؟
نظرات :
0
خصوصي ،
39
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
راحيل
پويند را ، ز خک :
اين مبدأ طلوع
وين مقصد غروب
گسستم .
با چار پيچ و چار مهره
سقف شگفت را
بر شانه ي ستبر ديوار
افراشتم .
و دست
بر دست کوفتم
از پيرهن غبار تکاندم .
آ ... ها ....
اينک اتاق
بر پايه ايستاده ، سبک بار .
اينک
من
آواره تر ز باد
بي مولد و وطن
هر جا که خواستم
با چار پيچ و چار مهره
سقف شگفت را
بر پاي مي کنم .
من خانه ام به دوش
آواره تر ز باد ....