سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ، بنده پُر خوابِ بیکار رادشمن می دارد . [امام کاظم علیه السلام]
صداقت نخستین فصل کتاب عشق است
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 10114
بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 1
........... درباره خودم ...........
صداقت نخستین فصل کتاب عشق است
محسن میرجانی
تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار میشوی و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

........... لوگوی خودم ...........
صداقت نخستین فصل کتاب عشق است
........ پیوندهای روزانه........
من با تو تنها - علیرضا [70]
یه قلب پاک - رضا [24]
قایق شکسته -پژمان [20]
باغ خیال [27]
[آرشیو(4)]


............. بایگانی.............
بهار 1387

............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • وصیت نامه

  • نویسنده : محسن میرجانی:: 87/3/6:: 3:11 عصر

     

    ضمن عرض تبریک بمناسبت فرا رسیدن عید سعید و باستانی نوروز

     خدمت شما بزرگوران گرانقدر و با آرزوی سالی پر خیر و برکت

     برای شما

    حتماً تا به امروز حتی واسه یه بار این جمله به گوشتون خورده که :

    سالی که نکوست از بهارش پیداست

    نمی خواستم نوروزتون رو با نوشتن غم نامه ام خراب کنم

     اما خب گاهی وقتها نمیشه از حقیقت فرار کرد

     هر چند تلخه اما خب حقیقته دیگه

    بازم از صمیم قلب واسه همگی شما آرزوی سعادتمندی

     و بهروزی رو از حضرت حق خواستارم

    این پست رو هم با اجازه و رخصت از شما عزیزانم

     باز هم تقدیم می کنم

     به کسی که مثل هیچکس نیست

    وصیت نامه

    مرگ اشارتی ست بر حیاتی دیگر
    رهایی از چهار دیوار جسم
    و
    پرواز در بیکران ابدیت
    رهایی از محدو
    دیت ماده
    و
    انحلال در اصالت روح
    آری مرگ را زایشی دگر است
    اشارتی به جاودانگی روح
     
    زمانی که مردم
    بدانید که لحظه ی آفرینش من

    زمان نو به نو شدنم فرا رسیده است
    بر شماست که تولدم را جشن بگیرید
    زندگی من به تمامی غریب می نموده
    کنون گریه و فغان نمی خواهم
    به پاس این آزادی
    قفسم را به آتش بکشید
    خ
    اکسترم را به باد دهید
    تا شاید آزادی را به تصویر کشد

    هیچ گاه آرزوی مزاری نکردم
    تا محل دسته گل های عزاداری باشد که
    برای گریه خویش محلی می جوید و بهانه ای
    بی مزاریم مزاری خواهد بود
    برای برگ های خزان پاییزی
    چرا که من نه در رویش و زایش بهاری
    بل در خزان پاییزی به سراغتان خواهم آمد
    در غروب غم انگیز روزی
    از پنجره ای باز بر شما لبخند خواهم زد

    و
    تو که همیشه قلبم مخاطبت بوده
    در خزانی دیگر
    به من خواهی پیوست
    زمانی که زوزه ی بادها
    صدای مرا به تو خواهد رساند
     
    آری مرگ من اشارت نوید خواهد بود
    چهره ی من به پهنای تمام زندگیم عبوس ماند و گریست
    ولی مرگم چهره ای از نو خواهد آفرید
     
    زندگی ام کوششی بود بنا شده بر تفاوت ها
    تفاوت هایی که جز از یک راه نمی گذشت :

    " عشق"
    و
    تو ای هم آواز من
    زمانی که نسیمی وزیدن گیرد
    و چهره ات را نوازش دهد
    بدان که روح سرگردان من است
    در تلاش هم صحبتی با تو
    من در چهار فصل فصول با تو خواهم بود
    اما زمان پیوند تو به من
    فصل خزان خواهد بود

    این را به خاطر بسپار!

     

     


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ